کوی وفا
انتظار چیز غریبیست غریب

کلبه ای با همه ی هستی خود پیدا شد

در دل برف سپید

پنجره های اتاقش رو به سرما باز شد

لب این پنجره های چوبی

دختری با دل گرمش

روی شیشه ، قلبی از آب کشید

و دلی در گرو قلب گذاشت

و سپس، تیر خنجر ما نند

آه ، اما شیشه هم گریه نمود

تپش گرمی دستان محبت گر او

شیشه را در کفن بغض نهاد

باز هم برف سپید

شاخه ها در خوابند

و صدای زوزه از دامن کوه

این سکوت مرگ را می شکند

و فقط شعله ای از آتش چشمان ِ نوازشگر ِ یار

می توانست دل دختر سرما زده را گرم کند

اسبی از دور نمایان می شد

و سپس پنجره هم می خندید

و به دور از کلبه می نگریست

و به هر بازدمی زمزمه کرد

انتظار چیز ِ غریبیست، غریب

sokoot i az kooye vafa


| *| نوشته شده در دوشنبه 83/10/7 و ساعت 1:20 عصر توسط سکوت | نظر


kooyevafa

سکوت

kooyevafa

http://kooyevafa.ParsiBlog.com

کوی وفا

انتظار چیز غریبیست غریب - کوی وفا

کوی وفا

سکوت

کوی وفا

قالب بلاگفا

قالب پرشین بلاگ

قالب وبلاگ

Free Template Blog