دلم براي کسي تنگ استکه آفتاب صداقت رابه ميهماني گلهاي باغ مي آورد و گيسوان بلندش را به بادها مي دادو دستهاي سپيدش را به آب مي بخشيددلم براي کسي تنگ است که چشمهاي قشنگش رابه عمق آبي درياي واژگون مي دوختو شعرهاي خوشي چون پرنده ها مي خوانددلم براي کسي تنگ است که همچو کودک معصومي دلش براي دلم مي سوخت و مهرباني رانثار من مي کرد