لحظه ها عريانند
به تن لحظه خود
جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آئينه و
آئينه به تو خيره شده
تو اگر خنده كني
او به تو مي خندد
واگر بغض كني
آه از آئينه دنيا
كه چه ها خواهد كرد
ظرف ديروز تو پرشد
همه از حسرت و درد
بسته هاي فردا
همه ايكاش ، ايكاش
تو چه ميداني كه فردا چه خواهد شد
و نميداني آيا
فردائي هست !!!