سلام دوست عزيز
با اون كلمات با احساست منو كشوندي اينجا / اين اولين باره كه ميام . زيبا و با احساس مي نويسي و
الان داره از كوي وفا شوق و حرارت عشق و بي قراري بيرون ميريزه و هر رهگذري مثل منو به خودش جلب ميكنه
اگه سفر اولته يادت باشه كه ميگن اولين بار كه چشمت به پرده سياه كعبه مي افته مهمترين حاجت و آرزوت برآورده ميشه / پس حواست جمع باشه
در اون لجظه دل آدم مثل تارهاي چنگ مي لرزه و ميلرزه ...
در كنار يادي كه از عزيزانت مي كني به صاحبخونه بگو علي از تهران ميگه قبل از اينكه منو از اينجا ببري بايد منو قربوني خودت گني . پس ظرفيت بده / حال بده / عشق بده / عمل بده
اميدوارم به سلامت بري به اين سفر و به سلامت برگردي
با دست پر بيا
يادت باشه حواستو جمع كن شايد با تو حرف زدند / گوش دلت رو براي شنيدن باز كن و علي رو ياد كن در بين محراب و منبر
منتظرم با لب خندان برگردي