• وبلاگ : كوي وفا
  • يادداشت : اي اميد نا اميدي هاي من
  • نظرات : 0 خصوصي ، 15 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + چه فرقي مي كنه؟ 

    تو کز نجابت صدها بهار لبريزي
    چرا به ما که رسيدي هميشه پاييزي ؟

    ببين! سراغ مرا هيچ‌کس نمي‌گيرد
    مگر که نيمه‌شبي غصه اي، غمي، چيزي

    تو هم که مي‌رسي و با نگاه پرشورت
    نمک به تازه‌ترين زخمهام مي‌ريزي

    خلاصه حسرت اين ماند بر دلم که شما
    بيايي و بروي، فتنه بر نيانگيزي ...

    بخند! باز شبيه هميشه با طعنه
    بگو که : آه! عجب قصه‌ي غم‌انگيزي

    بگو که قصد نداري اذيتم بکني
    بگو که دست خودت نيست تا بپرهيزي

    ولي ... ببين، خودمانيم، مثل هر دفعه
    چرا به قهر تو از جات برنمي‌خيزي؟

    نشسته‌اي که چه؟ يعني : دلت شکست؟ همين؟
    ببينمت، ولي انگار اشک مي‌ريزي ...

    عزيز گريه نکن من که اولش گفتم :
    تو از نجابت صدها بهار لبريزي