با زهرخندِ آينهها روبهرو شدن
اين سهم يا سزاي تو – اما، جزاي من
محکومِ تا هميشهي رازِ مگو شدن
حتا به رستخيزِ زبان وا نميکنم
آسوده باش نيست مرامم دو رو شدن
ده سال با دروغ تو خوش بود حالِ من
حالا چه سود ميبري از راستگو شدن
ايهام و استعاره و تمثيل و نقطهچين
آسان که نيست شاعرِ چشمانِ او شدن