کوی وفا
کاش دعوتم می کردی

به نام نامدار عشق

سلام ای برازنده ترین صاحب هستی

یکسال از ان روزی میگذرد که چشمان بی رمقم خانه ی عشقت را فتح کرد

و دستان پر از نیایشم از درگاه ارباب خوبیها به عرش رسید

امروز دوباره حال و هوای عجیبی دلم را به سوی تو فرستاده

شاید علت آن این است که از تو خواسته بودم بعد از یکسال باز

مرا فرا خوانی ولی نمی دانستم باید خوب بود تا به عرش عشق پا بنهی

تمام کسانی که سال گذشته با  آنها به پاکترین سیاهی دست زدم  امسال

مرا در تنهاییم تنها گذاشتند و باز به سوی رنگ عشق تو بار سفر بستند

اینک دل من هم در کنار آنهاست اینک من هم تمام لحظه های با تو بودن را

دوباره به یاد می اورم دوبار خاک پاک بقیع اشک چشمان بی رمقم را

با یاد زیبائیهایت به روی بام گونه می نشاند

چه دوست دارمت ای قهارترین زیبایی عالم

و چه دل تنگم برای با تو بودن و از تو نوشتن و چه نالانم وقتی

می دانم لیاقت دیدار تو را نداشته ام

سنگفرشهایی با نوای الله چه زیبا لیاقت پای مسافران خسته اما

پر از اشتیاقت را در بر میگیرد چه زیبا اشکهای انها را برای خود

ذخیره میکند وقتی سر به سجده مینهند آن زنده دلانی که گوی چشمشان

با وجود تو نور میگیرد ونا خوداگاه به روی فرش عرش به سجده می افتند

دلم تنگ است آنقدر که نمی دانم آیا باز لیاقت آن را خواهم داشت

که در مسجدالحرامت حرام را با لباس احرام از قلبم برانم یا نه؟؟

دوستت دارم و کاش تو، خدای من ؛بهترین اربابی که بندگیش آزادگی است

مرا دوست بداری

همیشه با وجود اینکه گناهان تو را از من گرفته و من فرسنگها با تو فاصله دارم ولی با تو زنده ام وتنها بهانه ی هستی ام تو هستی

سکوت حقیرت از کوی وفا

 




| *| نوشته شده در جمعه 85/4/2 و ساعت 9:59 عصر توسط سکوت | نظر


kooyevafa

سکوت

kooyevafa

http://kooyevafa.ParsiBlog.com

کوی وفا

تابستان 1385 - کوی وفا

کوی وفا

سکوت

کوی وفا

قالب بلاگفا

قالب پرشین بلاگ

قالب وبلاگ

Free Template Blog