کوی وفا
یار عشق

یار عشق

پرنده ی نگاه من میان آسمان عشق طراوتی دوباره یافت

و در سکوت بی کران لحظه ها غزل غزل ترانه را

چه شاعرانه می سرود

دلم گرفته ای غروب چرا طلوع نمی کنی؟؟

پرنده ها به خواب رفته اندو من هنوزهم در انتظار لحظه ی طلوع تو نشسته ام

فدای پاکی دلت ، چرا خزان تو گشته ای ؟

بهار در دل من است چه بی خبرتو رفته ای؟

هنوز هم برای چنگ روح تو ، ُنت غروب چه ساده است!

چه عاشقانه می نواختش بهار

ولی کنون بهار رفتهُ خزان چه بی کرانه گشته است

تو از جوانه های اشک، روی گونه ی شفق

چگونه دل بریده ای؟؟؟

مگر ندیده ای که در جوار قطره های انتظار ابر

بهار دیدنی تر است؟؟؟

برقص ای تلإ لؤ سفید ماه که شب سیاه تر شده

و برکه از نبود انعکاس نور چه بی قرار گشته است!

بیا بیا تو در زمان نهفته ای، تو عاشقی، تو عاشق کبو ترای خفته ای

ستا ره ها بدون تو چه بی فروغ مانده اند

کبو تران بدون تو چه بی سرود خفته اند

گل قشنگ من بیا که رنگ خاک بی تو در سکوت، جان سپرده است

چه شاعرانه این خزان دل تو را ربوده است.

دگر بس است گلایه از نبود تو

...فقط بدان که روح من بدون یار مرده است

Right Click Then Click Show Picture:::www.sare.ir:::

SOkoot az KOoye vafa




| *| نوشته شده در یکشنبه 83/10/20 و ساعت 3:4 عصر توسط سکوت | نظر
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >


kooyevafa

سکوت

kooyevafa

http://kooyevafa.ParsiBlog.com

کوی وفا

زمستان 1383 - کوی وفا

کوی وفا

سکوت

کوی وفا

قالب بلاگفا

قالب پرشین بلاگ

قالب وبلاگ

Free Template Blog