معابدِ هندوت صداي شاعر
(بند نيامدم هرگزبعد از زني كه سرزمينم شد )
زمين تبعيديِ من بودقابيل بودم و دستانم براي چال كردن يك قبيله فرو ميرفت
وقت كتابتم تو كجا بودي؟وقتي كه در حروف مرد ميشدم كجا بودي؟كه طوفان نوحِ مرا بر آب برد؟
پارو زديم من و رابعههاتپارو زديم من و هاجرتپارو زديم و موجها صليب شدند
طواف دورِ دلم بزن و برگردگره بزن جهان مرا به تسبيحتكه زنان اين قبيله استجابت مرا به چله نشستهاند
آغاز نسل رسولان عاشقمبر صليبي به احتياجِ يهوداي تنت بلند شدمحك كن تبار مرا روي استخوانهايتبر پوست آهوان شرقيات بخوابانمو عبورم بده از معابد هندوت
مزاميرم و كِل ميكشند كلماتمبه ضريحم دخيل ببند اشكهاي غريبت راو معجزهام باش به وقتِ سماعِ بر دارمكه اين كتابت هذيانيهرگز گلوي كسي را سجده نكرده است
پيغمبر ورم كرده در صدات منمبگو كجاي پيراهنت ظهور كنم؟