به نام شاه بارانی که باران هستی ام از اوست
سلام به تموم کسایی که دوستشون دارم و با وجودشون در کوی وفا انس گرفتم
باید ببخشید که تبریکات صمیمانه ی شما رو جبران نکردم
بنده سفر بودم و نتونستم حتی در وبلاگ تولد سیّد الشهداوسردار با وفای ایشان
و پسرشون حضرت زین العابدین رو تبریک عرض کنم
به هر حال امیدوارم ایام بر وفق مراد بوده باشه و در این ایام عزیز
که سر منشا اون آقا امام حسین (ع) هست سکوت رو نیز از
دعای خیرتون بی نصیب نذارین وعیدهای گذشته و آینده
بر شما وخانواده های محترمتون مبارک بوده وباشد
امروز می خوام یکی از شعرهامو تقدیم به همتون کنم
می دونم خیلی خوب نیست و مناسبتی هم نداره ولی نظرتون برام مهمه
منتظرم
و باران قطره قطره از دل پنهان ابر سهمگین بارید
درخت سبز زیر قطره هایش سخت می لرزید
رقص گلهای بهاری زیر موسیقی باران چه تماشایی بود
و نوازنده ی این تار قشنگ شاه بارانها بود
بوی نم از غربت کوچه
صدای بارش باران به روی بام این خانه
تداعی کرد عشق ساده ای را
عشق من ،عشق خدا،عشق نم، عشق صدای بارش باران
آنطرف تر طفل بازیگوش
بی خیال از گردش ایام
می دوید و سخت مدهوش صداقت بود
چشمهایم گریه کرد،مثل چشم ابرها در آسمان از صداقت اشک ریخت
و کنون می فهمم که چرا سهراب قلم بر میداشت
زیر باران می رفت و سپس زمزمه ای سر میداد
چشم ها را باید شست،جور دیگر باید دید
چترها را باید بست،زیر باران باید رفت
چترها را بستم زیر باران رفتم وسپس
چشمهایم با اشک ،صورتم با نم باران و دلم با عشق خدا زیبا شد
التماس دعا
سکوت از کویی پر از نم باران وفا