سکوت را بشکن ستاره منتظر است تا فریاد ماه را بشنود اما افسوس ماه، در آذرخش ابر پنهان شده و تنها مهر مهتابی خود را به دست باد سپرده، وای، بر ستاره ای که نور ماه را به ماه ترجیح دهد، وای، بر نوری که ماه را ترک کند ای کوکب آسمان دلی را بر ده ای که بر عرش عشق نشسته بود خوش به سعادت تو که آن دل را مدهوش خود کرده ای ومن در سراپرده ی بی کسی نظاره گر از دست رفتن یاور آرزوهایم هستم و انتظاری مبهم را به جان خریده ام. کاش یکبا ر مهلت میداد تا نگا هش کنم اما افسوس که نور تو او را ،ز دنیا برده است و من نیز اسیر زیبایی او شده ام و او اسیر تو. دنیا چه زیرکا نه عشق مرا به آسمان کشا ند و مرا مجنون کرد. دلم برای لحظه ای تنگ است که آه او برای دل نازک من بود و حالا او ...... ببا ر ای با ران که ماه، او را از من گرفت و ، ای باد مرا دریاب و با غرور خود، عشقم را به ما ه ببر تا شاید ا و نظا ره گر تنها ییم باشد و بانوی شهر آرزوها یم طلوع کند!!!!
*دوستت دارم ای بانوی مهر*
سکوتی از کوی وفا